فرهنگی ادبی اجتماعی

فرهنگی ادبی اجتماعی

فرهنگی ادبی اجتماعی
فرهنگی ادبی اجتماعی

فرهنگی ادبی اجتماعی

فرهنگی ادبی اجتماعی

روی دیزی باز بود و گربه را شرمی نبود...






ای که صد مَن ، بلکه صدها مَن زمین می‌کاشتی ؛


خوشه خوشه گندم و جو ، جمله بر می‌داشتی ؛


روی دیزی باز بود و گُربه را شَرمی نبود

بَهرِ عِیشِ اِرث خُورها ، ثروتی انباشتی



میهمان بودی در این دنیا و خالق میزبان

تو خودت را صاحبِ این سفره می‌پنداشتی ؟!



عاملِ این قَحطی و بیچارگی ، اَعمالِ توست

کاشکی از صاحبِ این سفره ، شرمی داشتی!





#عیسی_جوکار_وکیل

شنبه ۲۸ بهمن ماه ۱۴۰۲

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد