ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
(یاد قدیمَل...) قدیمَل دورَه،دوره ی صادقون بی کمارج بَهزَه شهر کازرون بی دروغ و تهمت و بُخل و حسادت ز قلب پاک مردانش برون بی ************ چـه خش بـی زندگی، میگـُم اراسی، نـبی بین کـسی بحث سیاسی نه حرفی از گرونی بی نه قحطی نمی دیدی ز مردم ناسپاسی ************ قدیمَل حرف گُت تر دُشت خریدار نبی بین جوونَل مردم آزار چنان دِنیایَکو وابیدَه اجلاف که گفتِن پیرَمِردل ( یاد پِریار ) ************ دل مردم به هم نزدیک تر بی زن و مِردِش مثال شیرِ نر بی به وقت جنگ و وقت دادن خون یکی از دیگری مشتاق تر بی ************ مثال غیرت است و چشمْ پاکی عجب دارَه کـمـارج سروِ تاکی ندیدُم کس شبیه ( حاج کـرامـت ) که او مرد اصیلی بود و خاکی ************ جوانمردی است چون(محمد مکاری) کـــمـــارج را نـــمــوده آبــیــاری شـریـف و نــامــدار و بـا تـعـصُــب بــُوَد الــگــوی صــبر و بردبـاری ************ چگونه از شــهــیــدانش بــگویــم؟ کـه ناگه بــغـض می گیرد گلویم زبانم قـاصـر و شـعـرم تمام است به پـایـان آمد آخر گفتگویم *عیسی جوکار زمستان ۹۷ کمارج* |