http://s9.picofile.com/file/8349328842/425229781_46923.jpg
شهید سرمست جوکار فرزند حاج علی محمد.کمارج مرکزی.
هر شبی با تو چه رازی و نیازی دارم
زانکه با زلف کجت، عادت بازی دارم
نشوم از سخن تلخ تو هرگز دلگیر
بهر وصل تنت امید درازی دارم
خوب میدانم اگر بسته شود کارم باز؛
پادشاه سخی و بنده نوازی دارم
دست عفوش به سرم باز فرو خواهد کرد
هر شبی با تو چه رازی و نیازی دارم
تـو بـی خـبـــر نـشـــسـتـه ای ز بــغـــض مـن ، ز آه مـن
دل مـرا شـکـســتـه ای رفـیــق نــیــمـه راه مـن مـن از کـویــر قـحـطـی تـرانـه حـرف مـی زنـم بـــیـا تـرنــمـی بـزن بـه قـلـب بـی پـنـاه مـن تـمـام لـحـظـه هـای مــن چـو آه پــشـت پـنـجـــره چـــه زود مـــحــــو مـــی شــــود ز مـــنـــظـــر نـــگــــاه مــــن در ایـــن ســـکـــوت ســـهـــمــگـــیـــن، در ایـــن هـــوای شـــب زده نـــبـــود جـــز نـــگـــاه شـــب دگـــر کـــســـی پـــنـــاه مــــن بــــزن بـــه زخـــمــــهـــای مـــن ز روی لــــطــــف مــــرهـــمــــی تـــو مـــنــــبـــع مـــحـــبـــتـــی ، عـــزیــــز ســـر بـــه راه مــــن بـــه جـــز دل شـــکـــســـتـــه ای کـــه داشـــتـــم چـــه دیـــده ای؟ ز واژه هـــای هـــق هــــق و ز مـــتـــن قــــاه قـــــاه مــــن از آفـــت کــــشـــنـــده ای کـــه زد بـــه جــــان مــــزرعــــه ؛ نـــمـــانـــده هـــیـــچ گـــنـــدمـــی ، بـــه بـــاد رفــتــه کـــاه مـــن
|
*بنام خالقِ مادر* مادر
( * تقدیم به تمام مادران صبور و فداکار ایران زمین * )
ای مادر، ای طلیعه یِ احساسهایِ من ،
سنگِ صبورِ غصه ها و دردهای من ،
جانم فدای دست های پینه بسته ات
ای مادرِ خمیده یِ درد آشنایِ من
من غرقِ خوابِ نازِ شب ، با لای لایِ تو
تو مضطرب ، ز گریه های ، های هایِ من
من لحظه لحظه می کشم قِدّ و هَماره تو ؛
قَدَّت خمیده می شود ، ای وای ، وایِ من
*****
هر وقت دلشکسته و مأیوس می شدم ;
چون آب ، می زدودی از من ، غصه هایِ من
صدها گره فتاده و وا شُد یکی یکی
از برکتِ دعای تو ، در کارهای من
بی هیچ انتظاری و بی هیچ منّتی
تو خالصانه ، ( مادری ) کردی برایِ من
آن دستهای خسته ، وان پاهایِ بی رَمَق؛
از سختی و تنوّعِ درخواستهای من ؛
ترسم ز پا بیفتی و من دَر به در شَوَم
زاینسان که میخَری به جان ، درد و بلای من
یک عمر ، غصه های من بگرفته ای به دوش
زن بوده ای و کرده ای ( مردی ) برای من
دانم که در کنار من ، غیر از تو هر که بود
بخشیده بود عطای من را ، بر لقایِ من
باید شَوَم به موسمِ پیری عصایِ تو
ای آنکه در تمام عمر ، هستی عَصایِ من
*****
این وَعده ای که داده ام ، از من بکُن قبول
دارد اگر برای تو ، رنگی ( حَنایِ ) من ؛
از همّت تو می شود ، زهرا (س ) شفیعِ من
چون پرده ها ، فُرو فِتَد از رازهایِ من
از شدّتِ گُنَه ، اگر گشتم جهنمی ؛
دانم که در بهشت هَم ، داری هوایِ من
عُمرم به ناسپاسی و سَردَرگُمی گذشت
من ماندم و تمامیِ ( ای کاش هایِ) من...
( عیسی جوکار نوروز 95 )
بنام دوست
با سلام و عرض ارادت خدمت دوستان عزیزم
امید که بتوانیم لحظات خوب و پرباری را در کنار هم تجربه کنیم...
با تشکر
عیسی جوکار
***********************************
*************************
**************